شيخ رجبعلي نکوگويان (ره) در سال ???? ه. ش در تهران ديده به جهان گشود. پدرش مشهدي باقر پيشه ور بود و سايه پرمهرش دوازده سال همراه رجبعلي بود. با مرگ پدر، رجبعلي دوازده ساله که از برادر و خواهر تني بيبهره بود در غربتي سنگين و جانکاه گرفتار شد.
سالهاي کودکي و نوجواني را به فراگيري خواندن و نوشتن پرداخت و پس از آن براي گذراندن زندگي به کار خياطي روي آورد. نوجواني بيش نبود که به شوق شنيدن مواعظ و پندهاي انسان ساز اخلاقي، در حرم حضرت عبدالعظيم (ع) و مساجد شهر، پاي منبرخطيبان مينشست و خميره درون خويش را با نوشيدن آيات قرآن و روايات معصومان (ع) شکل ميبخشيد. تنهايي، تفکر و خودسازي از او شخصيتي ساخت که توانست در پرتلاطمترين سالهاي آغاز جواني، قهرمانانهترين حرکت زندگي خود را که در تمام ساليان عمر پربرکتش نقش داشت آشکار سازد. او که از تأثير سخن واعظان و بيش از همه سخنان ميرزا محمد تقي بافقي و مرحوم آيت الله ميرزا مهدي اصفهاني (ره) نفس آدمي را کينه توزترين دشمن انسان ميدانست، پيوسته ميکوشيد که با لگام زدن بر نفس خويش، دشمن تواناي وجود خود را از سرکشي و طغيانگري باز دارد. چنين بود که وقتي گوشهاي از دنيا در چهره زيبارويي پرفريب و افسون و سرشار از نيرنگ به او روي آورد، چشم از آن فروبست و رخ برتافت. همين پايداري جوان خياط در برابر خودنماييهاي افسون گرانه دنيا بود که روزنههاي پردرخشش جهان معنا را بر روي او گشود و از همين زمان بود که لطف و محبت جاودان الهي بر وجود او پرتو افکند.
شيخ مکتب نرفته، با همان صفاي باطن و صميميت دوست داشتني، خود به چنان باور و ايماني رسيد که تا دم مرگ لحظهاي از دعا ومناجات به درگاه الهي غافل نبود.
سرانجام، پس از هفتاد و نه سال بندگي و عبادت خداوند در اين دنياي گذرا، در شهريور ???? هجري شمسي، مرغ وجود شيخ از قفس پر کشيد و به جوار رحمت حق پيوست.
اکنون بيش از ? دهه از رحلت اين عارف نامي و صاحب دل شيرين سخن ميگذرد و هنوز ارشادات وهشدارهاي آن پير روشن ضمير با تلاش تعداد معدودي از شاگردان او سينه به سينه به گوش جان مومنان وسالکان طريق الي الله جامعه ولايي و ايماني ايران تزريق ميشود و گوشها و جانها را نوازش ميکند.